رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

چشم آبی

ماجراهای تولد آقا رادین

سلام عزیز دلم تولدت مبارک جیگرم. عزیزم سال گذشته امروز آخرین روز زندگی دو نفره من و بابایی بود و فردا صبح ساعت 7:30 پسر گلم در بیمارستان آتیه چشم به این دینا گشودی و رنگ و بوی جدیدی به زندگی ما بخشیدی خدایا شکرت. عزیزم ما می خواستیم یه تولد مفصل برای یکسالگیت بگیریم ولی با مشورتی که با بابایی داشتیم تصمیم گرفتیم بگذاریم برای سال بعد به خاطر اینکه بتونی راه بری و راحت باشی بیشتر متوجه باشی و بهت خوش بگذره. ولی باز هم بیکار نبودیما من و بابایی مامان شکوفه و عمه و بچه هاش و مامانجی و البته عموهات رو برای افطاری دعوت کردیم . همون روز تصمیم گرفتیم که برات یه کیک بگیریم و حالا که دور هم هستیم یه کیکی بخوریم و خونه رو هم برات تزیین...
11 شهريور 1390

تبریک بابایی

سلام پسرم حرف دل بابایی برای پسر گلم اولین سال حضور تو در کنار من و مامانی رو بهت تبریک می گم و امیدوارم روزهای خوب و خوشی را در کنار یکدیگر تجربه کنیم. من خیلی خوشحال هستم که خداوند تو را به ما هدیه داد خیلی خیلی خیلی دوستت دارم. فردا قرار است برای تو یکبار دیگه با دوستانمون تولد بگیریم. الان که این متن رو برات تایپ می کنم 4 ساعت دیگه تولد یکسالگیت می شه امیدوارم همیشه سلامت؛خنده رو و شاداب باشی. بای بای خیلی دوست دارم . ...
11 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم آبی می باشد